سلیمان به همراه آدمیان و پریان و باد و پرندگان به طواف خانه خدا رفت و بر دیوار کعبه پارچه ای از کتان آویخت. سلیمان بعد از پدرش دستور ساخت تختی را داد تا بر فراز آن به قضاوت مردم بنشیند، جایگاه او طوری ساخته شده بود که مجرمین را به وحشت می انداخت.
جایگاه او از عاج فیل بود و به وسیله یاقوت و مروارید کنده گاری شده بود و بر چهار گوشه آن ساقه های صیقل داده شده از درخت خرما قرار داشت که بر سر دو ساقه آن دو طاووس زرین ساخته شده بود. در کنار جایگاه او مجسمه دو شیر طلائی قرار داشت که بر بالای سر هر کدام عمودی از زمرد سبزه قرار داشت و بر بالاترین قسمت جایگاه چهره دو کرکس نقش بسته بود.
هنگامی که سلیمان از تخت خود بالا می رفت، آن دو مجسمه شیر دستهای خود را از هم باز می کردند و وقتی به آخرین پله می رسید کرکسها تاج او را برداشته و بالهای خود را روی سرش باز می کردند. سپس تخت گردش دایره ای انجام می داد و همراه آن طاووس ها و شیرها و کرکس ها به گردش در می آمدند و از درون دهانشان مشک و عنبر بر سلیمان می پاشید.
روزی بُخت نصر تصمیم گرفت که از تخت سلیمان بالا برود. اما در همان لحظه یکی از شیرها با دستان خود بر پاهای او زد، به طوری که بی هوش شد و بعد از آن اتفاق کسی جرأت اینکه از تخت بالا برود را نداشت. هنگامی که سلیمان بر تخت می نشست تا قضاوتی انجام دهد، در شروع کار قضاوت، کبوتری طلایی تورات را برای سلیمان تلاوت می کرد و سپس سلیمان به دادرسی میان مردم می پرداخت.
شکوه تاج و تخت سلیمان و سیل عظیم پریان که در سمت چپ او می نشستند، رعب و وحشتی در دل شهود ایجاد می کرد که کسی جرأت اینکه شهادت دروغ را بدهد نداشت. همیشه شیاطین سفره ای از ابریشم را به مسافت فرسنگ ها برای سلیمان باز
[250]
می کردند و سلیمان بر تختی از طلا در میان آن می نشست. خداوند بر سلیمان وحی فرستاد که من بر پادشاهی تو افزودم و بدان که باد قبل از هرکسی اخبار را به اطلاع تو خواهد رساند.
در اطراف او سه هزار جایگاه از زر و سیم قرار داشت که جایگاه دانشمندان و انبیاء بود و گرداگرد آنها را انبوه مردم می پوشانید و آخرین حلقه را شیاطین و پریان تشکیل می دادند و پرندگان بالای سر همه آنها سایه می افکندند.